( 1600)بامدادان آمدند آن مادران |
|
خفته اُستا همچو بیمار گران |
( 1601)هم عرق کرده ز بسیاری لحاف |
|
سر ببسته رو کشیده در سجاف |
( 1602)آه آهی میکند آهسته او |
|
جملگان گشتند هم لاحولگو |
( 1603)خیر باشد اوستاد این درد سر |
|
جان تو ما را نبودست زین خبر |
( 1604)گفت من هم بیخبر بودم ازین |
|
آگهم مادر غران کردند هین |
( 1605)من بدم غافل به شغل قال و قیل |
|
بود در باطن چنین رنجی ثقیل |
سجاف: در لغت به معنى «کرانه پرده» است، لیکن مولانا آن را به معنى پوشش، بالاپوش به کار برده است.
لاحول گفتن: یعنی پنابردن به خدا درهنگام مصیبت، یا شنیدن سخن ناخوش آیند.
مادر غر: یعنی کسی که مادرش روسپی است.
شغل قال و قیل: یعنی درس دادن به بچهها.
خلاصه مضمون ابیات این است که، صبح مادران به منزل استاد آمدند و استاد مانند یک بیمار بدحال زیر لحاف خوابیده بود و آه میکشید. مادران از تعجب «لاحول ولاقوة الا بالله» میگفتند. آنها گفتند: استاد خیر باشد به جان عزیزت ما خبر نداشتیم، استاد گفت: «من هم از بیماری خود خبر نداشتم، بلکه بچههای مادر فلان مرا آگاه کردند. مولانا میخواهد نشان دهد که این معلم مکتبخانه چنان از نظم ذهن عاری است که در حضور مادران به بچهها دشنام داده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |